مسائل مهم خانواده مدرن در قزاقستان

به گفته کارشناسان، امروزه بیش از چهار میلیون خانواده در قزاقستان وجود دارد. «خانواده یک کشور کوچک است»... به این فکر کنید که چند ایالت کوچک در کشور قزاقستان وجود دارد. بیایید یک بار دیگر وضعیت معنوی و اجتماعی این "کشورهای کوچک" را بررسی کنیم.

آکتاش گلزیم کانیبکوونا

موسسه آموزشی دولتی کوستانای، هنرهای زیبا و گرافیک

مشاور علمی: اتغیمبیکوا ا. ب.

به گفته کارشناسان، امروزه بیش از چهار میلیون خانواده در قزاقستان وجود دارد. «خانواده یک کشور کوچک است»... به این فکر کنید که چند ایالت کوچک در کشور قزاقستان وجود دارد. بیایید یک بار دیگر وضعیت معنوی و اجتماعی این "کشورهای کوچک" را بررسی کنیم. دلیل اینکه این حرف را می‌زنم این است که اگر به سخنان علمای هر رشته‌ای که مسائل خانواده را مطالعه می‌کنند گوش کنید، این موضوع را مطرح می‌کنند که خانواده مدرن دچار بحران شده است و این پدیده منحصر به قزاقستان نیست. البته بحث‌هایی در مورد وضعیت خانواده مدرن در بسیاری از کشورها وجود دارد. وارد این موضوع نشویم. وقتی خانواده‌ای شکست می‌خورد، اولویت اول، بقای فرد و جامعه است. اگر جز این بگوییم سخت در اشتباهیم. احتمالاً کسی نیست که با این عقیده که «آغاز جامعه خانواده است» مخالف باشد. مایه شرمساری است که نقش مهم خانواده در رشد بشریت را انکار کنیم. به بیان ملایم، خود کارشناسان اذعان می‌کنند که این خانواده انگیزه زیادی به شکل‌گیری جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم داده است. پیش‌بینی اینکه اگر این نهاد اجتماعی را از دست بدهیم چه اتفاقی خواهد افتاد دشوار است. علت این تهدید این است که خانواده به‌عنوان یک نهاد اجتماعی رو به افول و دورشدن از نقش خود است. این هم نظر نویسنده نیست. هشدار کارشناسان است. اول اینکه نهاد خانواده چیست؟ به بیان ساده، نهاد اجتماعی باستانی که قبل از ظهور دولت، آموزش، ارتش و در صورت لزوم روابط بازاری بر روی زمین ایجاد شده و تأثیر زیادی در شکل‌گیری و توسعه جامعه بشری داشته است، خانواده نامیده می‌شود.

مایه دلگرمی است که بر اساس سرشماری سالانه تعداد خانوارها نسبت به هر سال افزایش یافته است. متأسفانه میانگین افراد یک خانواده به 3.5 نفر کاهش یافته است. طبق گزارش آژانس آمار جمهوری قزاقستان، "خانواده دونفره - 30.1٪، خانواده سه‌نفره - 26.7٪، یک خانواده چهارنفره - 22.2٪." تنها 11.7 درصد خانواده پنج‌نفره، 5.6 درصد خانواده شش‌نفره، 1.9 درصد خانواده هفت‌نفره دارند. داده‌ها نشان‌داده‌شده است که اندازه یک خانواده متشکل از 8-10 نفر بسیار کوچک فقط 0.2٪ است. روندهای مدرن نه‌تنها نقش خانواده را در جامعه تغییر داده است، بلکه مقیاس، ماهیت و محتوای خانواده را نیز تغییر داده است. در حال حاضر خانواده‌هایی هستند که حوزه فعالیت والدین محدود به اداره خانه خانواده می‌دانند. کسانی هستند که می‌گویند آموزش عمدتاً کار مهدکودک‌ها و مؤسسات آموزشی است.  اگر این کافی نیست، نفوذ فرهنگ بیگانه را که به طور گسترده از طریق رسانه‌ها ترویج می‌شود، اضافه کنید. آیا کودکی که حقیقت را از والدین خود نمی‌شنود و از خانواده خود نمی‌بیند، اخبار تلویزیون را باور می‌کند؟ به همین دلایل، مفهوم خانواده «به مرور زمان» تغییر کرد و «اصلاحات و اضافات» صورت گرفت. فقط یک مثال: امروز طلاق و خانواده‌های تک والدی به‌عنوان پدیده‌های عادی جهانی تلقی می‌شوند. «در گذشته...» در روستا مواردی از طلاق می‌شنویم، اما بعداً چیز بسیار شرم‌آوری به نظر می‌رسید. کلمه "طلاق" فقط در یک زمزمه گفته می‌شد. این روز چطور؟ دخترم را با این جمله به خانه بردم: «اگر به همین روحیه ادامه بدهی، دیوانه می‌شوی». "کی طلاق نمی گیره اول آرامش است"...ً"خیلی دخترا هستن که ازدواج نمیکنن بعد تو با یکیشون ازدواج می‌کنی"... مردم مدرن آن را با صدای بلند و واضح می گویند. آن را کنار بگذارید، این احساس را بگویید که "طلاق شرم‌آور است." جامعه ما به خانواده‌های تک والدی عادت کرده است. کودکی هم هست که با بزرگ‌شدن بدون پدر سازگار شده است. به‌دنیاآوردن پسر یا دختر به‌تنهایی (خارج از ازدواج) و تربیت پسر یا دختر (طلاق) برای زن شرم‌آور نیست. دختری که این‌طور بزرگ شده در آینده چگونه رفتار خواهد کرد؟ اگه بچه پسر باشه چی؟ آیا او نمی‌خواهد روزی ازدواج کند و بچه‌دار شود؟ قزاق‌ها ضرب‌المثلی دارند - "عروسی از سرزمین مادرشوهرش". یعنی اگر فرزندی همسری شبیه مادرش بگیرد، چه کسی می‌تواند تضمین کند که عروس نمی‌خواهد تنها زندگی کند؟ البته ممکن است این نظرات با حقیقت مطابقت نداشته باشند... دین اسلام ما اصلاً نمی‌گوید طلاق جایز نیست. در اسلام طلاق در موارد استثنایی و در صورت عدم وجود چاره مجاز است. ما نمی‌خواهیم زخم کسانی را که به دلایل موجه خانواده‌های خود را از هم پاشیده‌اند، بتراشیم. دلایل این نوشتار متفاوت است. در جامعه مدرن، زنان خودخواه هستند. به این دلیل است که یک زن مدرن می‌تواند کار کند و درآمدی برابر با یک مرد داشته باشد. این باعث می‌شود که زن از نظر مالی و اجتماعی مستقل شود. این قانون بازار است. مشکل مردها هم آسان نیست: "عروس پیدا می‌شود! " (که در واقع این‌طور نیست). در چنین جامعه‌ای خودخواه، برای زن و مرد بسیار دشوار است که یکدیگر را درک کنند، در کنار یکدیگر بیفتند، حرف‌های همدیگر را اطاعت کنند، به حرف‌های یکدیگر گوش دهند و در یک‌خانه مشترک بین اعضای خانواده روابط گرم برقرار کنند. روابط بازار همچنین نشان می‌دهد که قبل از بچه‌دارشدن باید حرفه و شغل خود را شروع کنید. جمعیت‌شناسان موضوع کاهش تعداد والدین و فرزندان را مطرح می‌کنند. اگر اکنون راه‌حلی برای این مشکل پیدا نکنیم، خانواده نه‌تنها ارزش خود را برای قزاق‌های آینده از دست خواهد داد، بلکه قطعاً به مقاومت اکثریت ملی قزاقستان منجر خواهد شد. نباید فراموش کرد که سه کشور با بالاترین نرخ طلاق سرانه، کشورهای بومی پس از فروپاشی شوروی هستند: روسیه، بلاروس و اوکراین. بله، اگرچه منشأ فرهنگی قزاقستان متفاوت بود، اما ما قزاق‌ها با این دولت‌ها در یک ایدئولوژی زندگی می‌کردیم. هفتاد سال آینده را با هم برنامه‌ریزی کردیم. بهتر است آن را فراموش نکنید. در دهه 1950، از هر 100 زوج متاهل در قزاقستان تنها یک نفر طلاق گرفت. مشخص است که از آن زمان رسم طلاق کاهش نیافته است: در دهه 1960 - از هر 30 خانواده یک نفر. در دهه 1970 - هر ششمین خانواده؛ 1980 یکی از چهار خانواده؛ و در دهه 1990 از هر سه خانواده یک نفر به گفته کارشناسان طلاق‌گرفته است. چرا طلاق؟ دلایل بسیاری (اجتماعی، اقتصادی، تنوع عقاید…) وجود دارد.  افراد زیادی هستند که استدلال می‌کنند که «بدون خانه، موقعیت، بدون منبع درآمد پایدار» طلاق رخ می‌دهد. اما متوجه نشدیم که چگونه پس از طلاق، طلا و نقره در جیب او ریخته  می‌شود. یعنی به نظر محقق وضعیت اقتصادی -اجتماعی ضعیف دلیل واضحی برای واقعیت شکست ازدواج نیست. بیایید کشورهای غربی را مثال بزنیم. ممکن است تعجب کنید که آیا کفایت یکی از شاخص‌های طلاق است؟ دلیلش هرچه که باشد، می‌خواهیم تاکید کنیم که جوانان امروزی ترسی از طلاق ندارند. کلمه "طلاق" دیگر توهین نیست. مثل این است که بگوییم: "او ماشینش را فروخت و می‌خواهد ماشین دیگری بخرد." (بابت چنین مقایسه زشتی با کسانی که خانواده را یک ارزش بزرگ می‌دانند عذرخواهی می‌کنم). جوانان برای ازدست‌دادن خانواده خود نمی‌ترسند، زیرا می‌توان آنها را بارها و بارها ساخت. این آغاز خودخواهی است. امروزه هیچ‌کس باور نمی‌کند که یک فرد خودخواه و فقیر از نظر روحی نمی‌خواهد تمام عمر خود را به یک نفر گره بزند و تمام عمر به او وفادار باشد.

می‌گویند اعتیاد به الکل و مواد مخدر یکی از دلایل طلاق است. اگر به داده‌های آماری نگاه کنیم، این تصور به دست می‌آید که هماهنگی خانواده بیشتر به همین دلیل مختل می‌شود. وضعیت بد اجتماعی (نبود مسکن) - 41 درصد، زوج های جوان که هنوز آماده زندگی خانوادگی نیستند - 31 درصد، شرایط بد زندگی - 29 درصد، سوء تفاهم بین اقوام - 18 درصد، نبود فرزند - 10 درصد …، دلایل زیادی برای طلاق وجود دارد، اما هیچ دلیلی برای عدم طلاق وجود ندارد. به نظر می رسد درک، احترام و عشق در جامعه مدرن در حال از بین رفتن است.

اگرچه سیستم ژنتیکی مستقیماً بر تربیت خانواده تأثیر نمی‌گذارد، اما مطمئناً تأثیر غیرمستقیم دارد؛ بنابراین باید سعی کنیم تربیت خوب و ارزش‌های خانواده را از دست ندهیم. سنت قزاق مبنی بر عدم ازدواج با یک دختر تا نسل هفتم حفظ شده است. دانشمندان برجسته خارجی به این سنت اهمیت زیادی می‌دهند. زیرا بین این ازدواج‌های فامیلی، جهش (تغییرات) ژنی زیادی در بدن انسان رخ می‌دهد، یعنی بین این ازدواج‌ها فراوانی وقوع جهش ژنی افزایش می‌یابد. این یک مفهوم علمی اثبات شده است. قزاق‌ها در زمان‌های قدیم متوجه موقعیت‌های مشابهی شدند و ازدواج را تا هفت نسل ممنوع کردند.

در مورد ارزش‌های خانوادگی، مطمئناً از خانه شروع می‌شود. آموزش که از خانواده شروع می‌شود، بر آگاهی کودک تأثیر می‌گذارد و در آینده تبدیل به فردی میهن‌پرست خواهد شد که کشورش را دوست دارد. اکنون مشخص شده است که ژن‌ها بر توانایی کودک برای درک صحیح شکل‌گیری محیط خارجی، پردازش اطلاعات مستمر در مرحله اولیه، یعنی تمایز بین آنچه بد و خوب است، تأثیر می‌گذارد.

به همین دلیل مشخص شده است که هر ویژگی که در طول سالیان متمادی در یک خانواده شکل‌گرفته باشد، تأثیر غیرمستقیم یا حتی مستقیم بر مخزن ژنی دارد. به‌عنوان‌مثال، اگر سطح ملت را در کل نگاه کنید، مردم قزاقستان برای تربیت فرزندان در خانواده مانعی دارند. ما این را پنهان نمی‌کنیم. این باعث ایجاد بی‌کفایتی و خجالتی در ذهن کودک می‌شود، یعنی "من نمی‌توانم این کار را انجام دهم"، عدم اعتمادبه‌نفس. البته این به معنای آزادی کامل به کودک نیست وگرنه باید با منحرف‌کردن ذهن و توجه او را تربیت کرد. بسیاری از مردم حوصله این رویکرد را ندارند. در ژاپن به کودکان تا 5-6 سالگی آزادی داده می‌شود. یعنی اعتقاد بر این است که در این دوره زمانی کودک شخصیتی مناسب برای فرد آینده ایجاد می‌کند. پس از این از روشی برای منحرف کردن ذهن کودک استفاده می‌شود. نیازهای بیشتر برای کودکان زیر 15 سال افزایش خواهد یافت. بعد از 15 سال، کودک همان روابط را با بزرگسالان دارد. در بسیاری از منابع ادبی، آموزش این کشور ژاپنی به‌عنوان نمونه بیان شده است.

همه می می‌دانیم که تربیت فرزند از خانواده شروع می‌شود. مغز کودک به اندازه یک برگه سفید معمولی شفاف است، یعنی هنوز اطلاعات زیادی روی آن ثبت نشده است. عوامل محیطی بیرونی که اصلی ترین آنها آموزش است، نقش مهمی در تضمین تبدیل شدن کودک به فرد خوبی در آینده ایفا می‌کند. در عین حال رفتار و ژن های انسان تأثیر زیادی در شکل‌گیری این فرد به‌عنوان یک فرد دارد.

قوم قزاق این عبارات را دارند: «... نگاه به اصل...» یا «... اصل قوی...» و غیره، یعنی در اینجا کلمه شجره، به زبان علمی کلمه ژن است. به لطف بسیاری از کارهای علمی مدرن، مشخص شده است که سیستم‌های ژنتیکی و عوامل محیطی تأثیر یکسانی در شکل‌گیری شخصیت دارند. اگر ژن‌هایی که بر شکل‌گیری رفتار و روان انسان تأثیر می‌گذارند در شرایط عادی کار کنند، قطعاً فردی با شخصیت بالاتر شکل می‌گیرد.

خانواده به‌عنوان یک ارزش همیشه اولویت متفاوتی داشته است. به‌عنوان مثال، در تحقیقات علوم اجتماعی که 25-30 سال پیش انجام شد، "چه چیزی برای شما ارزشمند است؟" در پاسخ به این سوال، جوانان پاسخ دادند: "اول وطن است، دوم عشق، سوم خانواده، فرزند." و اکنون، از اواسط دهه 2000، تغییرات بزرگی در این سلسله مراتب رخ داده است. جوانان می گویند: «وضعیت مالی حرف اول را می‌زند، شغل دوم است، تحصیلات سوم است» و ارزش خانواده و فرزندان به رتبه‌های نهم و دهم سقوط کرده است؛ بنابراین، این نشان می‌دهد که تغییرات عمده‌ای در نظام ارزشی طی 25 تا 30 سال گذشته رخ داده است.

تشکیل خانواده و زندگی در خانواده نیاز به مهارت، تدبیر و صبر بالایی دارد و اکثر جوانان امروزی که ازدواج می‌کنند تنها پسر و دختر یک خانواده هستند. حتی اگر فرزندانی که در یک خانواده بزرگ شده‌اند با خانواده دیگری کنار بیایند، ممکن است نتوانند به مرور زمان آن را به یک رابطه دائمی تبدیل کنند. به همین دلیل دو جوان که همین دیروز با هم ازدواج کردند، از هم جدا می‌شوند. زیرا هیچ درک متقابلی، تلاشی برای درک، صبری، بخششی وجود ندارند. آنها عادت ندارند در شرایط سخت از یکدیگر حمایت کنند. چرا ما به‌ندرت با احساساتی که در بالا در مورد آن صحبت کردم در جوانان مواجه می‌شویم؟ بگذارید این را فقط با یک مثال توضیح دهم. یک خانواده زمانی حداقل 5-6 فرزند داشت. همدیگر را حمل کردند، لباس‌هایشان را عوض کردند، از هم حمایت کردند و پشت میز بزرگ یک ظرف نان تقسیم کردند. هنوز به یاد دارم که چند نفر از همسالانم به برادران و خواهرانشان غذا می‌دادند، با آنها بازی می‌کردند، با هم درس می‌خواندند، زیرا پدر و مادرشان سر کار بودند.

بچه های امروز چطور؟ او فقط به خودش نگاه می‌کند. لباس، غذا، بازی - فقط برای او. چون تنهاست. معتقدیم که خودخواهی در جامعه مدرن به دلیل تعداد کم فرزندان در خانواده است. این کودک خودخواه بزرگ خواهد شد. پس از بلوغ، او همان خودخواه باقی می ماند. او حرف و عمل کسی را تحمل نمی‌کند. سعی نمی‌کند کسی را بفهمد

بی‌جهت نیست که مردم می‌گویند "شما می‌توانید به رشد مستقیم درخت کمک کنید، اما وقتی درخت رشد می‌کند و تنه آن سفت می‌شود نمی‌توانید آن را راست کنید." در پایان مقاله می‌خواهم بگویم که نقش خانواده اول از همه این است که از کودکی فضیلت، مهربانی، یعنی ارزش‌های اخلاقی و ایجاد اعتماد به نفس را در کودک ایجاد کند.

تهیه شده در وابستگی فرهنگی سرکنسولگری ج.ا.ایران-آلماتی قزاقستان

منبع:

https://dspace.enu.kz/bitstream/handle/data/4368/Kazakhstan_respublikasyndagy_otbasy_sayasaty.pdf?sequence=1

کد خبر 18935

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 3 =